محل تبلیغات شما

زتدگی آرام



همچنان نیکا شیرین ترئو دوس داشتنی تر میشد دیگه حالا فرنی و حریره هم میدادم . خدیجه چون مستاجر بود بچه هاش دو قلو هم شدن اعظم خواهر بزرگتر محمد چون خونه جدیدشون سه طبقه بود خواهرشو برد طبقه هم کف نشوند خونش رهن کامل 20 ملیون البته خیلی بیشتر می ارزید . (اعظم اول من همسایه دیوار به دیوار بودن ولی بعد عروسی ما فروختن یه زمین خریدن نزدیک خیابان امام رضا و سه طبقه ساختن طبقه دوم و سوم 3 خواب با یه سالنی که 4تا فرش 12متری خورده و طبقه هم کف کنار پارکینگ
امروز چقد گرسنه شدم دیشب دیر خوابیدمولی صیح ساعت 7 بیدار شدم . چقد بد سرکار خواب آلود باشی خداروشکر بالاخره ما از دست دایی و پسر دایی محد و مامانش نجات پیدا کردیم ولی محمد ناخواسته شد شاگرد دامادشون اما من راضی بودم چون از بی پوتی میترسیدم ،میترسیدم بره جای دیگه کارگاه بزنه و نتونه اجاره بده دشمنهامون خوشحال بشن (البته اینایی که من میگم دشمن متاسفانه خودی اندو به ظاهر دوست ) تو این فاصله که محمد شاگرد دامادشون بود ما ماشین هم خریدیم یه وانت (من طلاهامو
سلام خوب رسیدیم مقطع دبیرستان حالادیگه شناسنامم عکس دار شده بودو کارت ملی هنوز باب نشده بود . واکسن کزاز 15 سالگی هم زدم با اکثر بچه های مدرسه راهنمایی تو یه مدرسه ثبت نام کردیم،آخه منطقه ما یه دبیرستان بیشتر نداشت وقتی ابتدایی بودم خواهر بزرگترم مریم جان که الان متاهله (سه تا پسر داره با لیسانس روانشناسی الان خانه داره و تهران زندگی میکنه)تو همین دبیرستان درس میخوند من اون موقع ها مدرسشو خیلی دوس داشتم چون حیاط بزگی داشت با کلاسهای بزرگ توش فضای سبز داشت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیباترین مکان های گردشگری روزهایمان تا یکی شدن...