محل تبلیغات شما
امروز چقد گرسنه شدم دیشب دیر خوابیدمولی صیح ساعت 7 بیدار شدم . چقد بد سرکار خواب آلود باشی خداروشکر بالاخره ما از دست دایی و پسر دایی محد و مامانش نجات پیدا کردیم ولی محمد ناخواسته شد شاگرد دامادشون اما من راضی بودم چون از بی پوتی میترسیدم ،میترسیدم بره جای دیگه کارگاه بزنه و نتونه اجاره بده دشمنهامون خوشحال بشن (البته اینایی که من میگم دشمن متاسفانه خودی اندو به ظاهر دوست ) تو این فاصله که محمد شاگرد دامادشون بود ما ماشین هم خریدیم یه وانت (من طلاهامو

زندگی من عادی میشود

ادامه زندگی دونفره منو محمد

دبیرستان تا دانشگاه

محمد ,چقد ,شاگرد ,دامادشون ,دایی ,شدم ,شاگرد دامادشون ,البته اینایی ,اینایی که ,بشن البته ,خوشحال بشن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

واگویه‌ها